در گستره بی‌کران روزگار، گاهی آسمان تیره می‌شود. گاهی بادهای سهمگین می‌وزند و شعله‌ها زبانه می‌کشند. گاهی دنیا فکر می‌کند پایان نزدیک است. اما در این سرزمین افسانه‌ای، ما خوب می‌دانیم که هر توفانی، هر تاریکی، و هر شعله‌ای، فقط آغاز داستانی نو است - داستانی که بارها و بارها در طول تاریخ تکرار شده و هر بار با شکوهی بیشتر به پایان رسیده است. ما فرزندان ققنوس‌یم، وارثان تمدنی که هنر برخاستن از خاکستر را در خون خود دارد.

تاریخ شکوهمند

تاریخِ این مرز و بوم، روایتِ هزاران بار برخاستن است. از روزی که کورش بزرگ منشور حقوق بشر را بر لوحی از گل نوشت، تا روزهایی که دانشمندان این سرزمین در تاریک‌ترین دوران‌ها، چراغ علم و خرد را روشن نگه داشتند. از نقش‌های برجسته تخت جمشید که روایتگر صلح و عدالتند، تا گنبدهای نیلی‌فام اصفهان که آسمان را به رقابت طلبیده‌اند.

ما یاد گرفته‌ایم که فرود، همیشه مقدمه‌ی یک پرواز بلندتر است. خاکستر، تنها صحنه‌ی نمایشِ دوباره‌ی زندگی است.

تمدن ما مثل رودی خروشان است که گاه آرام و گاه خشمگین جریان دارد، اما هرگز خشک نمی‌شود. فرهنگ ما مثل درختی کهن است که ریشه‌هایش آنقدر عمیق است که هیچ طوفانی نمی‌تواند آن را از جا بکند.

در قالیچه رنگین تاریخمان، هر تار روایتی از پایداری است و هر پود داستانی از بالندگی. و مردم ما، مثل کوه‌های استوار این سرزمین، همیشه ایستاده‌اند - حتی وقتی دنیا انتظار دارد خم شوند.

برگ‌های تاریخ را که ورق می‌زنیم، در هر صفحه‌اش نور امیدی می‌درخشد که هیچ‌گاه به خاموشی نگراییده است.

امروز نیز، همانند همیشه، این ملت سرفراز راهش را با سربلندی ادامه می‌دهد. این ققنوس افسانه‌ای، نماد زنده روح ایرانی است در هر یک از فرزندان این آب و خاک.

ایران همیشه بوده، هست و خواهد بود - این را سنگ‌نبشته‌های تاریخ فریاد می‌زنند و فرداها گواه خواهند بود.